خدایا گاهی به خوردن فرمان میدهی و گاهی به نخوردن، و این هر دو به من میآموزد که روزی دهنده یکی است، پس غصه چرا؟
گاهی به خوابیدن فرمان میدهی و گاهی به نخوابیدن، و این هر دو به من می آموزد که تنها در جوار تو میتوان آرام گرفت، پس دغدغه چرا؟
گاهی به گفتن فرمان میدهی و گاهی به لب فروبستن، و این هر دو به من میآموزد که کلام آنقدر مقدس است که، بیهوده نباید این دّر یکتا را تلف کرد.
گاهی به نگریستن فرمان میدهی و گاهی به دیده فروبستن، و این هر دو به من میآموزد که چشم اگر به فرمان نباشد، جز کوری و سیاهی نصیب نمیکند.
گاهی به رفتن امر میکنی و گاهی به ایستادن، و این هر دو به من میآموزد که باید گام هایم را شمرده بردارم تا اگر مانعی بود ببینم و زمین نخورم.
خدایا همیشه به مهر ورزیدن امر کردهای گاهی به نفرت داشتن، و این هر دو به من میآموزد که برای دوست داشتن و نفرت ورزیدن باید معیاری داشته باشیم، و آن پسند توست، نه دلخواه خودم.
خدایا بالاتر از این آموخته ها، رسم عاشقی است...
آن را هم تو خودت به من بیاموز.